حضرت مهدى موعود ( که غالبا به لقب امام عصر و صاحب الزمان ذکر میشود ) فرزند امام یازدهم که اسمش مطابق اسم پیغمبر اکرم (ص) بود در سال دویست و پنجاه وشش یا دویست و پنجاه و پنج هجرى در سامرا متولد شده و تا سال دویست و شصت هجرى که پدر بزرگوارش شهید شد تحت کفالت و تربیت پدر میزیست و از مردم پنهان و پوشیده بود و جزء عده اى از خواص شیعه کسى به شرف ملاقات وى نائل نمی شد.
و پس از شهادت امام یازدهم که امامت در آن حضرت مستقر شد به امر خدا غیبت اختیار کرد و جز با نواب خاص خود به کسى ظاهر نمیشد جز در موارد استثنائى (بحارالانوار، ج51، ص 342 و 343 - 366. الغیبة، محمد بن حسن طوسی «چاپ دوم» ص 214-243. اثبات الهداه، ج 6 و 7).
نواب خاص
آن حضرت چندى عثمان بن سعید عمرى را که از اصحاب جد و پدرش بود و ثقه و امین ایشان قرار داشت نائب خود قرار داد و به توسط وى به عرایض و سؤالات شیعه جواب میداد.
و پس از عثمان بن سعید، فرزندش محمد بن عثمان به نیابت امام منصوب شد و پس از وفات محمد بن عثمان عمرى، ابوالقاسم حسین ابن روح نوبختى، نائب خاص بود و پس از وفات حسین بن نوح نوبختى، على بن محمد سمرى نیابت ناحیه مقدسه امام را داشت.
و چند روز به مرگ على بن محمد سمرى ( که در سال سیصد و بیست و نه هجرى اتفاق افتاد ) مانده بود که از ناحیه مقدسه توقیعى صادر شد که در آن به على بن محمد سمرى ابلاغ شده بود که تا شش روز (دیگر) بدرود زندگى خواهد گفت و پس از آن در نیابت خاصه بسته، و غیبت کبرى واقع خواهد شد و تا روزى که خدا در ظهور آن حضرت اذن دهد، غیبت دوام خواهد یافت (1) و به مقتضاى توقیع غیبت امام زمان (ع ) بدو بخش منقسم میشود.
اول غیبت صغرى: که از سال 260 هجرى شروع نمود و در سال 329 خاتمه مییابد و تقریبا هفتاد سال مدت امتداد آن میباشد.
دوم غیبت کبرى: که از سال 329 شروع کرده و تا وقتى خدا بخواهد ادامه خواهد یافت. پیغمبر اکرم (ص ) در حدیث متفق علیه میفرماید: اگرنمانده باشد از دنیا مگر یک روز خدا آن روز را دراز میکند تا مهدى از فرزندان من ظهور نموده دنیا را از پر از عدل و داد کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد (از باب نمونه: « عبدالله بن مسعود قال قال النبی صلی الله علیه و آله: لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا من امتی و من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا و ظلما»، (فصول المهمه،ص 271 ).
بحث در ظهور مهدى (ع ) از نظر عمومى
به موجب قانون هدایت عمومى که در همه انواع آفرینش جارى است، نوع انسان به حکم ضرورت با نیروئى « نیروى وحى و نبوت » مجهز است که او را بسوى کمال انسانیت و سعادت نوعى راهنمائى میکند و بدیهى است که اگر این کمال و سعادت براى انسان که زندگیش زندگى اجتماعى است، امکان و وقوع نداشته باشد اصل تجهیز لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرینش وجود ندارد.
و با بیانى دیگر: بشر از روزى که در بسیط زمین سکنى ورزیده پیوسته در آرزوى یک زندگى اجتماعى مقرون به سعادت ( بتمام معنى ) میباشد و بامید رسیدن چنین روزى قدم بر میدارد و اگر این خواسته تحقق خارجى نداشت هرگز چنین آرزو و امیدى در نهادوى نقش نمی بست چنانکه اگر غذائى نبود گرسنگى نبود و اگر آبى نبود تشنگى تحقق نمیگرفت و اگر تناسلى نبود تمایل جنسى تصور نداشت.
از این روى، به حکم ضرورت ( جبر ) آینده جهان روزى را دربر خواهد داشت که درآن روز جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزیستى نماید و افرادانسانى غرق فضیلت و کمال شوند. و البته استقرار چنین وضعى به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه اى منجى جهان بشرى و به لسان روایات، مهدى خواهد بود.
در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت میکنند، مانند و ثنیت و کلیمیت وسیحیت و ممجوسیت و اسلام، از کسى که نجات دهنده بشریت است، سخن به میان آمده و عموما ظهور او را نوید داده اند اگر چه در تطبیق اختلاف دارند و حدیث متفق علیه پیغمبر اکرم (ص ) « المهدى من ولدى ».
یعنی: «مهدى موعود از فرزندان من (از نسل من) می باشد»، اشاره به همین معناست.
بحث در ظهور مهدى (ع ) از نظر خصوصى
علاوه بر احادیث بیشمارى که از طریق عامه و خاصه از پیغمبر اکرم (ص ) و ائمه اهل بیت (ع ) در ظهور مهدى (ع ) و اینکه از نسل پیغمبر میباشد و با ظهور خود جامعه بشرى را به کمال واقعى خواهد رسانید و حیات معنوى خواهد بخشید (از باب نمونه: قال ابو جعفر علیه السلام: اذا قام قائمنا وضع اللّه یده على روس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم. «بحار الانوار، ج 52 ، ص 328 و 336 ) « قال ابو عبداللّه علیه السلام: العلم سبعة و عشرون حرفا فجمیع ما جائت به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتى الیوم غیر الحرفین. فاذا قائم قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفا فبثها فى الناس وضم الیها الحرفین حتى یبثها سبعة و عشرین حرفا»، «بحار الانوار ج 52 ص 336 »).
روایات بیشمار دیگرى وارد است که مهدى فرزند بلافاصل امام حسن عسکرى ( امام یازدهم ) میباشد (2) و پس از تولد و غیبت طولانى، ظهور کرده جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد چنانکه با ظلم و جور پر شده باشد.
اشکالى چند و پاسخ آنها
الف- مخالفین شیعه اعتراض میکنند که طبق اعتقاد این طائفه، امام غایب باید تاکنون نزدیک به دوازده قرن عمر کرده باشد در صورتیکه هرگز انسان عمر باین درازى نمیکند.
پاسخ: بناى اعتراض به استبعاد است و البته عمر باین درازى و بیشتر از این قابل استبعاد میباشد ولى کسیکه به اخبارى که در خصوص امام غایب از پیغمبر اکرم (ص ) و سائر ائمه اهل بیت (ع ) وارد شده مراجعه نماید خواهد دید نوع زندگى امام غائب را بطریق خرق عادت معرفى میکنند.
البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمیتوان خرق عادت را نفى کرد، زیرا هرگز نمیتوان اثبات کرد که اسباب و عواملى که در جهان کار میکنند تنها همانها هستند که ما آنها را دیده ایم و می شناسیم دیگر اسبابى که ما از آنها خبر نداریم، یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم، یا نفهمیده ایم، وجود ندارد. از این روى ممکن است در فردى یا افرادى از بشر اسباب و عواملى بوجود آید که عمرى بسیار طولانى هزار یا چندین هزار ساله براى ایشان تأ مین نماید و از این جا است که جهان پزشکى تاکنون از پیدا کردن راهى براى عمرهاى بسیار طولانى نومید و مأ یوس نشده است.
این اعتراض از ملیین مانند کلیمیت و مسیحیت و اسلام که بموجب کتابهاى آسمانى خودشان، خرق عادت و معجزات پیغمبران خدا را قبول دارند، بسیار شفگفت آور است.
ب: مخالفین شیعه اعتراض میکنند که شیعه وجود امام را براى بیان احکام دین و حقائق آئین و راهنمائى مردم لازم میدانند و غیبت امام ناقض این غرض است، زیرا امامى که بواسطه غیبتش، مردم هیچگونه دسترسى بوى ندارند، فائده اى بر وجودش مترتب نیست و اگر خدا بخواهد امامى را براى اصلاح جهان بشرى برانگیزد قادر است که درموقع لزوم او را بیافریند دیگر بآفرینش چندین هزار سال پیش از موقع وى نیازى نیست.
پاسخ : اینان به حقیقت معنى امامت پى نبرده اند، وظیفه امام تنها بیان صورى معارف و راهنمائى ظاهرى و مردم نیست و اما چنانکه وظیفه راهنمائى صورت مردم را بعهده دارد همچنان ولایت و رهبرى باطنى اعمال را بعهده دارد و او است که حیات معنوى مردم را تنظیم میکند و حقایق اعمال را بسوى خدا سوق میدهد.
بدیهى است که حضور و غیبت جسمانى امام در این باب تأ ثیرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگرچه از چشم جسمانى ایشان مستور است و وجودش پیوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانیش تاکنون نرسیده است.
(1) بحارالانوار،ج51، ص 360 و 361. الغیبه، شیخ طوسی، ص 242.
(2)از باب نمونه: « قال على بن موسى الرضا علیه السلام فى حدیث ( الى ان قال )الامام بعدى محمد ابنى و بعد محمد ابنه على و بعد على ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غیبته المطاع فى ظهوره لو لم یبق من الدینا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاها عدلا کما ملئت جورا و اما متى فاخبار عن الوقت و لقد حدثنى ابى عن ابیه عن ابائه عن على (ع) ان النبى (ص) قیل له: یا رسول الله متى بخرج القائم من ذریتک فقال: مثله مثل الساعة لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لا یأ تیکم الا بغتة.» (بحار الانوار ج 51 ص 154).
« صفر بن ابى دلف قال: سمعت ابا جعفر محمد بن الرضا علیه السلام یقول: الامام بعدى ابنى على, امره امرى و قوله قولى و طاعته طاعتى و الامام بعده ابنه الحسن، امره امر ابیه و قوله قول ابیه و طاعته طاعة ابیه. ثم سکت، فقلت له: یا ابن رسول الله فمن الامام بعد الحسن فبکى بکاء شدیدا ثم قال: ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر»، (بحار الانوار ج 51 ص 158).
«موسى بن جعفر البغددادی قال سمعت ابا محمد الحسن بن على یقول: کأ نى بکم و قداختلفتم بعدى فى الخلف منى اما ان المقر بالأ ئمة بعد رسول الله المنکر لولدى کمن اقر بجمیع انبیاء الله و رسله ثم انکر نبوة محمد رسول اللّه و المنکر لرسول الله کمن انکر جمیع الانبیاء لان طاعة آخرنا کطاعة اولنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لاولنا اما ان لولدى غیبة یرتاب فیها الناس الا من عصمه الله». (بحار الانوار ج 51 ص 160 ).
منبع : کتاب شیعه در اسلام صفحه 230 تا 236
ساعت 12:45 توسط امیر حسین.
نظرات شما عزیزان:
ساعت 12:45 توسط امیر حسین.