حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي از حجة الاسلام آقاي كريمي كه قبل از نماز جمعه تهران مسئله ميگويد، نقل كرد كه: مرحوم آقاي عصار نقل كرد: در زمان مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ عبدالنبي نوري، يكياز طلاب نجف به تهران آمد و به درس فقه و اصول و حكمت پرداخت و طلاب با اشتياق زياد به درس او حضور يافتند. شخصي به آقاي شيخ عبدالنبي نوري گفت: اين چرا اين كار را ميكند و بايد احترام شما را داشته باشد.
مرحوم آقاي نوري فرمود: بايد ببينيم علمي دارد يا نه؟ افرادي را موظف كرد تا در درس حكمت ايشان شركت كنند و وضع علمي او را براي ايشان خبر بدهند، من مأمورشدم در درس حكمت ايشان شركت كنم، من در درس او سؤالي مطرحكردم، ايشان فرمود: اسفار را به همراه داري يا نه، از هر كجاي آنكه ميخواهي باز كن و سؤال كن، من آن را باز كردم و ديدم از بر همه آن را ميخواند، گفت: دوباره امتحان كن، باز جاي ديگر را باز كردم ديدم همه اسفار را از بر دارد.
از قضيه او سراغ گرفتم، گفت: من در نجف اشرف بودم، بعد از پايان تحصيلات به سراغ من آمدند تا به وطن خود بازگردم، ولي در همان زمان مبتلا به حصبه شدم و حدود چهل روز بيهوش بودم، بعد از آنكه به هوش آمدم، ديدم چيزي در ياد ندارم، اصلا همه چيز را فراموش كردم. متوسل به حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام شدم، آن حضرت به من فرمودند: چرا ناراحتي؟ انگشت مبارك خود را در عسل فرو بردند و آن را در دهان من گذاشتند، از خواب بيدار شدم ديدم هرچه را از آغاز تحصيل خواندهام تا به آخر، همه را حفظ هستم.
ساعت 1:45 توسط امیر حسین.
نظرات شما عزیزان:
ساعت 1:45 توسط امیر حسین.